فکر و ذکر

فکر و ذکر دو بال سیر در آسمان معرفت است

فکر و ذکر

فکر و ذکر دو بال سیر در آسمان معرفت است

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

پیش نوشت: هر چه تلاش میکنم تا سیلاب غم و رنج دوستان، عزیزان و نزدیکانم، من را با خود نبرد و به تخته سنگ ها نکوبد و زخمی و خونین به گوشه ای پرتاب نکند، نمیشود. مدتی سعی کردم نشنوم، تعطیلات چند روزه نوروز و در دسترس نبودن و پیام های انباشه شده، کافی بود که بفهمم اوج خودخواهی است که گوش شنوا داشتن برای غم دیگران را از ایشان دریغ کنی با این توجیه که حالم خوب نیست، که غمتان از پا درم می آورد، که من نمیتوانم بار غم جمع زیادی از همسن و سالانم را همزمان به دوش کشم و همچنان قلبم آرام بزند و لبخند بر لب داشته باشم، که خسته شده ام از اینکه نمیتوانم کمکی کنم جز اینکه بشنومتان و به آرامش و صبوری دعوتتان کنم و در دل بگویم چقدر صبر کند... در میان انبوه رنج هایی که آدم های اطرافم میکشند، یک نوع من را بیش از بقیه آزرده میکند؛ طلاق. طلاق اتفاق تلخی است و بسیار سخت است رنج کسی را بشنوی که این اتفاق تلخ شیرازه زندگی او را از هم گسسته و او را در بهت و حسرت روزهایی که رفت و ترس و نا امیدی و سرکوب تمام امیدها و آرزوهای آینده قرار داده است. در میان این طلاق ها، طلاق آن بهترین ها، آن مومن ترین ها، آن انقلابی ترین ها برایم غیر قابل هضم تر و آزار دهنده تر است ...

***

حسین به خواهرش گفته بود که او را نشناخته بود و حتی بیش از دیدن چهره اش، کفش هایش را دیده بود، از بس در لحظه حضور او در اتاق بسیج، چشم به زمین میدوخته، گفته بود ای کاش چند ماه محرم میشدیم برای شناخت بیش تر و یا بیشتر حرف میزدیم تا بفهمم که من توان برآورده کردن توقعات او از زندگی مشترک را ندارم. 

احمد به دوستش گفته بود که وقتی برای اولین بار بدون حجاب دیدمش انگار دنیا روی سرم خراب شد، گفته بود شبیه دخترها نبود، موهایی کوتاه با بلوز و شلواری پسرانه، میگفت مشاور گفته بود چون در میان 4 پسر بزرگ شده شخصیت پسرانه دارد، احمد میگفت لیلا را در جلسات بسیج دیدم، عاشق صلابت و قدرت بیانش شدم، یک تنه ده مرد را حریف بود اما آن موقع نفهمیدم که این شخصیت مردانه در زندگی اجتماعی مورد پسند من است و در زندگی زناشویی نه. 

سیمین آن دختر فعال و اجتماعی و انقلابی به تمام معنا بعد از طلاق به دوستانش گفته بود که همسرش میگفت او زنانگی ندارد، میگفت حال شوهرش با او خوب نمیشد. 

الهام میگفت خودش آمد خواستگاری ام، من هم به خاطر خانواده سرشناس و مذهبی و انقلابی اش قبول کردم، اما بعدا فهمیدم که هیچ چیز مهم تر از سلامت روحی نیست، میگفت من را نمی خواست، آنقدر نمی خواست که حتی وقتی به توصیه ی مشاور بهترین لباس ها و آرایش ها را برایش داشتم، باز هم کوچکترین توجهی به من نمیکرد.*


وجه مشترک تمامی این ازدواج های اشتباه و طلاق ها را میتوانم این بدانم که ازدواج بر اساس یک سری معیارهای متعالی و آرمانی صورت میگیرد از جمله تدین و انقلابی گری و طلاق بر اساس یک سری معیارهای طبیعی و واقعی جسمی و روحی؛ 

یعنی پسری دختری را انتخاب میکند چون مومن و نجیب است و انقلابی و فعال اجتماعی و بعد او را طلاق میدهد چون زنانگی نداشت و نیازهای طبیعی زندگی او را برآورده نمی ساخت. 

یعنی دختری به پسری به خاطر تدین و انقلابی بودن و ولایی بودن پاسخ مثبت میدهد و بعد به خاطر مشکلات مالی و عدم توان اداره زندگی و عدم محبت لازم و کافی جدا میشود.

یعنی در بین ایشان مردی را نمیابی که بگوید من زن انقلابی میخواستم اما بعد از رفتن زیر یک سقف دیدم او انقلابی نیست یا زنی را نمیبینی که بگوید مرد متدین میخواستم و بعد ازدواج فهمیدم او متدین نیست یا مردی نمیبینی که بگوید زن زیبا میخواستم بعد برداشتن حجابش دیدم زیبا نیست یا زنی نمیبینی که بگوید مرد ثروتمند میخواستم اما بعد ازدواجم ورشکست شد و من طلاق گرفتم. این چیزها را نمیشنوی و نمیبینی. این را میشنوی که شخص اساسا لیمو ترش میخواسته اما گلابی خریده!!! یعنی اصلا نمیدانسته طبع او میل به ترشی دارد و گلابی ترشی ندارد، رفته گلابی خریده و خورده بعد میگوید چرا ترش نیست؟

یعنی آدم ها عاشق شدند قبل از آنکه خودشان را بشناسند و بدانند چه چیزی میتواند آن ها را عاشق کند و عاشق نگه دارد.

یعنی آدم ها عاشق چیزی شدند که عاشقش نبودند، اما به این عاشق نبودن آگاهی نداشتند.

یعنی آدم ها فکر میکردند عاشق شدند اما عاشق نبودند.


به نظرم اصلا عیب نیست که دختری بسیار مومن بگوید من مردی ثروتمند میخواهم و یا پسری بسیار متدین و عارف و انقلابی و چه و چه بگوید معیار من زن زیباست. اما چیزی که اهمیت دارد این است که خودش را شناخته باشد. اگر زن انقلابی معیارش بود و پسندید و گرفت نگوید زنانگی ات گو، لباس چنین و چنانت کو، طنازی ات کو، اگر چنین معیارهایی دارد از همان ابتدا به دنبال فردی با همان ویژگی ها بگردد، اگر انقلابی طناز میخواهد! هر دو را لحاظ کند و یکی را فدای دیگری نکند. دختر اگر انقلابی مایه دار میخواهد! هر دو را لخاظ کند. هر کس خودش را دقیق بشناسد ، خودش را بکاود، مرد ببیند وقتی از در خانه آمد داخل، دوست دارد چشمش به چه زنی افتد. زن ببیند دوست دارد منتظر ورود چه کسی به خانه اش باشد.

با تجربه شخصی ام در امر مشاوره گرفتن در ازدواج معتقدم هیچ مشاوری هیچ پیشنهاد سازنده ای نمیتواند بدهد، حتی نزدیک ترین افراد هم هیچ نظر سازنده ای نمیتوانند داشته باشند؛ چون هر انسانی "جهانی بنشسته در گوشه ای است" و تنها خودش، خودش را میشناسد و خودش میداند با کدام ویژگی منفی میتواند کنار بیاید و با کدام ویژگی منفی نمیتواند کنار بیاید. 

این روزها نهایت مشاور افراد این است که چشم هایت را باز کن و طرف مقابلت را بشناس اما هیچ کس نمیگوید عزیز من؛ خودت را بشناس، خودت با خودت خلوت کن و ببین ته ته دلت چه میخواهد. خودت را امتحان کن ببین واقعا پای انچه میخواهی هستی؟ مردی که عاشق صلابت و انقلابی گری یک زن میشود و حتی یک بار درباره ویژگی های خصوصی او نمی پرسد چرا باید بعد از ازدواج دم از "زنانگی ات کو؟" بزند. دختری که دنبال خانواده ای سرشناس بوده چرا باید بعد ازدواج سراغ از "همسری زن دوست و زن نواز" را بگیرد. 

به نظرم میرسد یکی از چیرهایی که خیلی کمک میکند به انجام شدن یک فرآیند درست شناخت قبل تاهل این است که آدمها ببیند شناخت خودشان از طرف مقابل چقدر با شناخت طرف مقابل از خودش هماهنگی دارد، البته با این شرط که طرف مقابل به شناخت درستی از خودش رسیده باشد.


پی نوشت1: امیدوارم خبر طلاقی که چند روز پیش شنیدم آخرین خبر طلاق این بهترین ها باشد.

پی نوشت 2: از ما که این حرف ها گذشته، اما شما لطفا قبل از عاشق شدن خودتان را خوب بشناسید. :)


* تمام اسامی که در پست ها استفاده میکنم مستعار است.


در حال مطالعه مقاله دوم از کتب اخلاق ناصری خواجه نصیر الدین طوسی هستم. این مقاله با عنوان تدبیر منزل در یک فصل به سیاست و تدبیر اهل (زن) میپردازد. خیلی از نظرات خواجه ناراحتم میکنم ولی آن را خالی از حقیقت نمیبینم و این خودش کم چیزی نیست! یعنی به عنوان یک زن چندشم میشود از بکار بردن فلان تعبیر برای زن، اما وقتی از از پوسته جنسیتی خودم بیرون می آیم میبینم ریشه های این تعابیر را در تکوین و حقیقت زن میشود یافت بی آنکه چیزی از مقام شامخ او کم شود! 

خواجه طوسی در این فصل در یک جا به ضعف عقل زنان و در جای دیگر به نقصان عقل زنان اشاره میکند و جالب اینجاست که هر دو جا، جایی است که پای دل و دلدادگی و عشق و عاشقی در میان است! در این کتاب در ابتدا به نحوه انتخاب زن (طبق معمول نه همسر، فقط انتخاب زن) میپردازد و بعد از ذکر اوصاف اخلاقی پسندیده برای زنان، ذکر جمال زن به میان می آید که اگر این هم باشد جمیع محاسن محیاست. اما خواجه خیلی زود اخطار میدهد که جمال زن نباید "علت" خواستگاری باشد چرا که عفت و جمال* به سختی مقارن میشود و چون زن زیبا خواهان و مشتاق زیاد دارد، ممکن است نظام خانواده را بهم بریزد. 

ایشون در جایی دیگر از وظایف مرد میدانند که کرامت زن را به 6 اصل حفظ کند ، که آخرین آن عدم اختیار همسر دوم ولو زیباتر و بهتر و ... است. خواجه دلیل مخالف خود را این میداند که چون زنان غیرت دارند، این غیرت در کنار عقل ناقص باعث میشود با اختیار همسر دیگر توسط مرد، نظام خانواده توسط زن بهم ریخته شود. در واقع خواجه معتقد است؛ زن اگر خواهان دیگری غیر شوهر داشته باشد ممکن است عاطفه اش غلبه کند، همین طور مرد هم اگر خواهان دیگری داشته باشد باز ممکن است عاطفه زن غلبه کند و از مدار عقلانیت خارج شود و نظام خانواده را مختل کند.

***

اینکه نقصان عقل یا غلبه عواطف فرصت است یا تهدید، کمال زن است و یا نقص او بسیار جای بحث و کار دارد. البته بنده معتقدم شدت عاطفه زن دقیقا مسیر کمال اوست و اگر این ویژگی را از زن بگیریم به شدت خانواده آسیب خواهد دید و به نظرم این اتفاق در جامعه ایرانی در حال وقوع است، یعنی زنها دارند به سمت کاهش عاطفه پیش میروند، این را میشود از فضای مجازی و گفت و گو ها فهمید.

در مثال اولی که خواجه فرمودند این سوال مطرح میشه که اگر تمایل زن به خواهان دیگری غیر از همسرش، ناشی از موقعیت های اجتماعی و دنیایی و مال و منال باشد که نمیشود گفت زن ضعف عقل داشته!!! اما اگر تمایلش به خواهانی غیر از همسرش، عشق زیادی بوده که آن مرد بذل کرده خب محبت که دیگر خرجی ندارد چرا همسر خودش بذل نکرده تا نظام خانواده نترکد! 

در مثال دوم هم باید گفت حتی اگر غلبه عاطفه در زن نبود، نظام خانواده مختل میشد! اما اینبار توسط مردان :) یعنی با همین استدلال میشود گفت به علت نقصان عقل مرد در مسایل عشق و عاشقی و ...، مرد نظام خانواده را با تعدد و تنوع ازدواج هایش میترکاند و چه بسا نسب ها دچار اشکالات فراوان میشد!!!


* بحث سختی مقارنت عفت و جمال را که خواجه مطرح میکند و بنده آن را سختی جمع بین "میل به تبرج" و "میل به مستوری" مینامم هم خیلی در تربیت دختران سرزمین ما نادیده گرفته شده است. یعنی یا آنقدر "میل به مستوری" را در دخترانمان قوی کردیم که در زندگی خصوصی اش هم به مشکل خورده و یا آنقدر "میل به تبرج" را در او بها دادیم که نمیشود از خیابان جمعشان کرد!

من: چه خبرا؟ دکوراسیون خونه ات رو عوض کردی؟

دیگری: آره، بزار عکس بفرستم برات.

من: مبل هات رو هم عوض کردی؟

دیگری: آره

من: مگه چند ساله عروسی کردی؟ مبل جهیزیه ات قشنگ بود که!

دیگری: 2 سال. آخه خانواده شوهرم کلی ایراد گرفتن، گفتن چوب نداره، دسته نداره و .... . دیگه امسال رفتم یافت آباد جدید خریدم.

من: مبارکت باشه!


پینوشت 1: کسی که به حرف رایگان! بها میدهد به اندازه گوینده ی حرف رایگان! مقصر است. تا کسی نباشد به حرف رایگان! بها بدهد، کسی حرف رایگان! نمیزند. 

پینوشت 2: گاهی به تاسی از امام راحل باید تو دهن این "ملت" زد!

پینوشت 3: از آنجا که زن و شوهرهای ایرانی یک روحن در دو بدن و امکان بررسی گوشی های یکدیگر را دارند، نصایح مادرانه را برای دیدار حضوری گذاشتم :)