فکر و ذکر

فکر و ذکر دو بال سیر در آسمان معرفت است

فکر و ذکر

فکر و ذکر دو بال سیر در آسمان معرفت است

۱ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

او: سلام کتابخونه ای؟

من: سلام نه.

او: مغزم داره میترکه.

من: چرا؟!

او: اصلا هر وقت میرم کربلا بعدش یکی باید بیاد رو اعصابم قدم بزنه

من: چی شده دوباره؟ خواستگار؟

او: آره بابا.

من: خب حالا چرا اومده رو اعصابت؟

او: بعد از سه جلسه حرف زدن فهمیدم قبلا زن داشته طلاق داده

من: خب؟!

او: همین دیگه. اعصابم ریخت به هم. همه چیش خوب بودا.

من: همچین میگی طلاق گرفته انگار زناکاره!!! خب اگه روی این مسئله حساسی جواب منفی بده، اعصاب خورد شدن نداره.

او: مگه تو حساس نیستی؟

من: به تو چه؟ خخخخ

او: مسخره بازی در نیار. جدی به نظرت مهم نیست؟

من: مطلقه فقط یه تصمیم اشتباه گرفته و بعد پشیمون شده. طلاق هم همیشه اتفاق بدی نیست. البته جزئیات قضیه قطعا مهمه.

او: منم اصلا برام مهم نیستا

من: (شکلک تعجب)

او: به فامیل چی بگه آدم؟ بده دیگه. زن داداشا مخصوصا.

من: چند سالته؟

او: 34

من: به نظرم هنوز به لحاظ عقلانی به سن ازدواج نرسیدی! :)

.

.

.