فکر و ذکر

فکر و ذکر دو بال سیر در آسمان معرفت است

فکر و ذکر

فکر و ذکر دو بال سیر در آسمان معرفت است

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

گفت میشود گریه کنم؟ گفتم گریه کن که گریه کردن بهتر از سکته کردن است و دیگری برایش گفت که اینجا اصلا برای همین است. او آرام گریه میکرد و ما نگاهش میکردیم. دیگری راست میگفت؛ این دیوارها در همین مدت اندک، گریه خیلی ها را به چشم دیده بود، حتی گریه من را. زنیم دیگر، برای تمام غم ها و مشکلات دنیا واکنشی ثابت داریم. علت گریه اش بی تفاوتی جامعه متدین به آرمان های انقلاب بود.  


جای هیچ چیز معلوم نیست، نه در شهر، نه در خانه، نه در قفسه کتابها، نه در مغز و نه حتی در قلب. همه چیز بهم ریخته است. و اگر جای چیزی هم معلوم باشد، سرِ جا بودنش محلی از اعراب ندارد، جایش هست ولی خودش در جای دیگری است و دیگری در جای دیگری، از آدم ها بگیر تا اشیاء بی جان. این تازه ظاهر ماجراست وارد بطن ماجرا که شوی عمق فاجعه را درک میکنی. درون آدمها بهم ریخته است، درون قلبشان، درون مغزشان. جای هیچ چیز معلوم نیست، جای عاطفه معلوم نیست، جای عقل معلوم نیست، اگر جای چیزی معلوم هم باشد، سرِ جا نبودنش محلی از اعراب ندارد، جایش هست ولی خودش در جای دیگری است. آنجا جای عاطفه بوده است ولی عقل سرِ جایش نشسته است و عاطفه از جای خودش فاصله گرفته و افتاده در جای دیگری. 
شلختگی این دنیا جز متاخرترین مسائل من شده! شلختگی ظاهری و باطنی. برخی زیر گوشم میخواندند که وسواس شده ای، اول باورشان کردم و هول برم داشت، دقت که کردم دیدم من فرسنگ ها با نظم واقعی عملی و فکری فاصله دارم اما همین حد هم برای برخی آدم ها آزار دهنده است. تصمیم گرفتم آدم هایی را پیدا کنم که نظم وجودیشان بالاست و یا با من درباره ارتقاء نظم هم نظر باشند، بعد از ایشان خواهش کنم به صورت مستمر با من رفت و آمد کنند و بگذارند رنگ بگیرم و منظم تر شوم و یا به قول دوستان وسواسی تر! به نظرم نظم از آن ویژگی هایی است که اگر کسی نداشته باشد، هر چقدر هم در مراتب علم و ایمان برود بالا وجودش آنقدرها هم مفید نخواهد بود.

پ.ن: جمع میشویم دور هم، خیالمان راحت است که جمعی از خوبان عالم هستیم، هم دغدغه دین داریم، هم دغدغه میهن داریم، هم دغدغه انسانیت داریم، هم خیلی چیزهای بهتر! اما دریغ از یک کار اثربخش و مفید، دریغ از یک کار مستمر و چارچوب دار، دریغ از یک کار قدرتمند. دوباره در حال سر خورده شدن هستم! دوباره احساس میکنم باید بروم در همان لاکی که یک سالی در آن سکنی گزیدم و چه خوش حالی بود. احساس میکنم این انرژی که بابت کار جمعی از من میرود نباید برود، اصلا نمیدانم این انرژی به کجا دارد میرود! مطمئن نیستم در مسیر ساختن بنایی باشد، گمانم به هدر رفتن است. اصلا درباره کار جمعی و تشکیلاتی دچار تردید شده ام! دچار یک تردید جنسیتی نیز شده ام ولی چون به خودم قول دادم دیگر در ملاء عام هم جنسان خودم را نقد نکنم این تردیدم را در پستوی ذهن و قلبم میگذارم!

پ.ن: به تازگی فهمیده ام من با افرادی که منظم هستند در 70-80 درصد تعامل موفقی خواهم داشت و حتی این ویژگی رفتاری و شخصیتی میتواند از بسیاری ویژگی های اعتقادی و ایمانی در حفظ ارتباط من با بشریت توانمندتر عمل کند! حالا نمیدونم خوبه یا بده یا چیه!

نتیجه تصویری برای شلختگی