اصلا فکر نمیکردم موجود خشنی باشم! همیشه فکر میکردم وقتی دیالوگ بی فایده است بهترین راه سکوت است. فکر میکردم اینطوری احترام ها حفظ میشود، جدل نمیشود، انرژی هدر نمی رود. اما ظاهرا اینگونه نیست. البته دو یا سه نفر برایم گفته بودند که سکوتم آزار دهنده است و حتی گفته بودند وقتی وارد مرحله سکوت میشوم بسیار نگران میشوند زیرا این رفتارم نشان میدهد که اوضاعم خیلی خرابتر از آن است که فریاد بزنم، من اما حرفهایشان را جدی نمیگرفتم. تا اینکه چشمم به اولین مقاله همایش خشونت کلامی افتاد :
"سکوت، یکی از ارکان خشونت کلامی"
اینطور که علما و فضلا میفرمایند! این خشونت کلامی بیشتر توسط مردان علیه همسرشان اعمال میشود. ظاهرا زنها به شدت از سکوت همسرشان آزار می بینند. من اما این خشونت را برای هر دو جنس به کار برده ام ولی ارزیابی دقیقی که برای کدام جنس آزاردهنده تر بوده است ندارم. یادم نمی آید کسی چنین خشونتی نسبت به من اعمال کرده باشد، شایدم هم من متوجه نشدم و یا برایم اهمیتی نداشته است.
با این همه، اگرچه ظاهرا سکوت هم صدا دارد و هم درد دارد و جز رفتارهای خشونت آمیز محسوب میشود اما همچنان آن را بهترین گزینه می دانم، بهتر از بحث های بی نتیجه، قضاوت های نادقیق و ...
من:
دقیقا به خاطر ندارم از کی و چرا، ولی گمان میکنم از 10-9 سالگی فکرش مرتب به ذهنم می آمد و می رفت. فکر اینکه چه راه هایی وجود دارد که من پول دربیاورم. اگر در خاطراتم بگردم میتوانم دلایلی برای این دغدغه که خیلی زود به سراغم آمد پیدا کنم. مثلا یک دلیلش میتواند زنهای خدمتکار و نیازمندی باشد که در جمع های مختلف میدیدم و می شنیدم که شوهرشان فوت کرده اند یا طلاق گرفته اند یا پدرشان فوت کرده اند و مجبورند خودشان کار کنند. تقریبا تمام زنان خانواده و فامیل صرفا "خانم خانه" بودند و حتی آنهایی که تحصیلات دانشگاهی داشتند شاغل نبودند. من حتی نگران آنها هم بودم که نکند شوهرشان بمیرد یا مثلا تصادف کند و زمین گیر شود و اینها بی روزی بمانند!
این دغدغه با بزرگتر شدنم جدی تر شد. اگرچه دیگر خودش را در هزار پستوی ذهن و قلبم پنهان کرده بود و خودم هم کمتر متوجهش بودم. اما هر فنی که می آموختم و هر هنری که یاد میگرفتم و حتی درس که میخواندم، نگاه اقتصادی هم به آن داشتم که اگر روز مبادایی رسید من باشم و هزار هنری که قابلیت درآمدزایی دارد و هزار علمی که میتواند منبع اقتصادی باشد. و حتی بعدتر شم اقتصادی پیدا کردن و از وضعیت بازار و مبادلات سر در آوردن و مدیریت مالی داشتن هم شد جزء دغدغه هایم!
حالا حتی گاهی برخی تصور میکنند من خیلی مادی ام و اصطلاحا خیلی پولکی ام! و حتی گاهی نظرشان را به زبان می آورند و هیچ کدامشان از نگرانی های ته وجودم خبر ندارند و حتی اگر این دغدغه را بدانند با توجه به شرایط خانواده و شدت احساس مسئولیت آنها این دغدغه را بی معنا میدانند. اما من همیشه زندگی را غیرقابل پیش بینی دیده ام.
***
ثریا:
ثریا خانم متولد 67 است یعنی 29 ساله و صاحب دو فرزند 8 و 3 ساله است. به گفته خودش شوهرش رهایش کرده و رفته. و حالا او با نظافت خانه ها و مراکز اداری خرج بچه هایش را در می آورد. ثریا خانم هفته ای یک بار برای نظافت مجموعه می آید و هر بار با حضورش با روح و روان من بازی میکند! بعد از دیدن کارش و ابراز رضایتمندی به او گفتم: "ما حقوقت را ماهانه میدهیم"، ناگهان مستاصل شد و گفت: "نه نه، اصلا نمیتوانم، روزانه باید پول ببرم." پیشنهاد دادم که خرج و مخارجش را کنترل کند تا ماهیانه حقوق بگیرد که بتواند آن را بهتر مدیریت کند، در ابتدا قبول نکرد اما بعد از 10 دقیقه آمد و گفت :"شما راست میگویید بهتر است آخر ماه بگیرم و سعی کنم کمی اش را پس انداز کنم، اگر روزانه بگیرم همان روز خرج بچه ها میکنم." برایم گفت که هر جا میرود پول های درون صندوق صدقاتشان را به او میدهند، اول به نظرم آمد کار خوبی میکنند اما کمی که فکر کردم دیدم اینطور دارند ثریا را بد عادت میکنند.
ثریا جوان است. قابلیت هنرآموزی دارد. میتواند تمام ساعات روز در کنار بچه هایش باشد و درآمد هم داشته باشد، فقط کمی حمایت میخواهد. حمایتی نه از جنس خالی کردن صندوق های صدقات و دادن پول، حمایتی از جنس آموزش هنر و مهارت و فن و یا کمک برای ایجاد مشاغل خانگی.
***
یکی از آسیب های اجتماعی زنان بحث سرپرست خانوار بودن و درآمد زایی است که معمولا زنها با این آسیب 4 گونه مواجهه دارند: 1. از مهارت های علمی و هنری خود استفاده میکنند و در اوج عزت و شرافت درآمدزایی میکنند 2. به سراغ ازدواج نامطلوب برای پیدا کردن حامی مالی میروند 3. دست به دامن مراکز خیریه عمومی و خصوصی میشوند. 4. مشکلات کمر آنها را خم میکند و دچار آسیب های اجتماعی دیگر میشوند و در اوج خفت درآمد زایی میکنند.
اگر مسئولیتی در حوزه زنان داشتم، آموزهای دوران تحصیل دختران را طوری تعیین میکردم که بعد از دیپلم، لیسانس، ارشد، دکتری تا حدود قابل قبولی توان درآمدزایی داشته باشند. یا اگر ان قدری مال داشتم که بتوانم یک موسسه خیریه تاسیس کنم، اساس کار را به توانمند سازی اقتصادی بانوان سرپرست خانواده قرار میدانم. از کلاس های بازاریابی بگیر تا کلاس خیاطی، از آموزش کارآفرینی با اساتید درجه یک بگیر تا آموزش ترشی خانگی، از آموزش سرمایه گذاری در بازار بورس بگیر تا آموزش آرایشگری و ....