فکر و ذکر

فکر و ذکر دو بال سیر در آسمان معرفت است

فکر و ذکر

فکر و ذکر دو بال سیر در آسمان معرفت است

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

پیش نوشت: امروز برای بار nام فمنیست نامیده شدم و برای بار nام از طرف مقابلم خواستم برایم بگوید فمنیست یعنی چه؟ و برای بار nام پاسخ صحیح نیافتم. 

در ابتدا فقط چند سوال بود، چند سوال شخصی که برای یافتن پاسخ آنها مستقیم به سراغ متون دینی رفتم. اما متون دینی اصلا من را به رسمیت نمی شناخت، یعنی اصلا من مخاطبش نبودم. آن زمان هنوز با ادعای فمنیست های اسلامی مبنی بر تفسیر مردانه دین آشنایی نداشتم. اما میفهمیدم یک جای کار می لنگد. برای مثال در یک دوره ای مطالعه باب "ازدواج" متون دست اول و دوم شد برنامه جدی مطالعاتی ام، باید میدانستم نظر دینم در شرایط فلان و بهمان یک زن چیست، باید میدانستم نظر دینم درباره ازدواج یک زن چیست. سوالات زیادی در جمع های دخترانه خودمان مطرح میشد که من خودم را موظف به پیدا کردن پاسخ آنها میدانستم. اما در نهایت ناباوری متوجه شدم اصلا بابی به نام "ازدواج" در متون دینی ما وجود ندارد! ما در متون دینی در این باره یک باب داریم و آن باب "زن ستاندن" است! یعنی وقتی به سراغ باب "ازدواج" رفتم فقط پاسخ سوال هایی چون : با چه زنانی باید ازدواج کرد، با چه زنانی نباید ازدواج کرد، اصلا چرا باید زن گرفت، ویژگی های زن خوب چیست و ... را یافتم و تمام. بگذارید نگویم از علما و فضلایی که یکی از فلسفه های ازدواج را ارتقای معنوی مرد بر اثر تحمل اخلاق بد زنان میدانستند! اگر نبود دروس خارج فقه نکاح آقای جوادی آملی قطعا قیام مسلحانه میکردم!
همان موقع ها بود که سوالات برایم تبدیل به مسئله شد. با این مسئله های نظری روزگار می گذراندم و در هر جمعی که حقوق زن در اسلام مورد اعتراض قرار میگرفت عاشقانه! از دین و آیینم دفاع میکردم.  تا آنکه در عالم عمل نیز مسائل خودم به عنوان یک زن ظهور و بروز حداکثری پیدا کرد، حالا دیگر مسئله ها تبدیل به دغدغه شده بودند. دیگر حتی اگر میخواستم هم نمی توانستم از کنار مطالعات حوزه جنسیت بگذرم. دیگر حتی اینکه از سوی جامعه "دیندار" برچسب فمنیست روی پیشانی ام بخورد برایم اهمیتی نداشت. اما خودمانیم! چه خوب برچسب میزنیم و چه خوب با برچسب ها از شنیدن شدن صدای آدمها جلوگیری میکنیم. چقدر راحت حرف حقی را که مطلوب و خوشایند ما نیست با سیاه نمایی نشنیده میگیریم.

پس نوشت: در ایران هر کس، هر حرفی، درباره هر زنی بزند فمنیست محسوب میشود، مخصوصا از سوی جامعه "دیندار".


اصلا فکر نمیکردم موجود خشنی باشم! همیشه فکر میکردم وقتی دیالوگ بی فایده است بهترین راه سکوت است. فکر میکردم اینطوری احترام ها حفظ میشود، جدل نمیشود، انرژی هدر نمی رود. اما ظاهرا اینگونه نیست. البته دو یا سه نفر برایم گفته بودند که سکوتم آزار دهنده است و حتی گفته بودند وقتی وارد مرحله سکوت میشوم بسیار نگران میشوند زیرا این رفتارم نشان میدهد که اوضاعم خیلی خرابتر از آن است که فریاد بزنم، من اما حرفهایشان را جدی نمیگرفتم. تا اینکه چشمم به اولین مقاله همایش خشونت کلامی افتاد :

"سکوت، یکی از ارکان خشونت کلامی"

اینطور که علما و فضلا میفرمایند! این خشونت کلامی بیشتر توسط مردان علیه همسرشان اعمال میشود. ظاهرا زنها به شدت از سکوت همسرشان آزار می بینند. من اما این خشونت را برای هر دو جنس به کار برده ام ولی ارزیابی دقیقی که برای کدام جنس آزاردهنده تر بوده است ندارم. یادم نمی آید کسی چنین خشونتی نسبت به من اعمال کرده باشد، شایدم هم من متوجه نشدم و یا برایم اهمیتی نداشته است.

با این همه، اگرچه ظاهرا سکوت هم صدا دارد و هم درد دارد و جز رفتارهای خشونت آمیز محسوب میشود اما همچنان آن را بهترین گزینه می دانم، بهتر از بحث های بی نتیجه، قضاوت های نادقیق و ... 


پ.ن 1: چند باری از سکوت نه از باب خستگی از حرف زدن، بلکه کاملا از سر اختیار و آگاهانه و با نیت توجه دادن شخص به رفتار و گفتار خودش بهره برده ام و دیدم بسیار اثرگذار بوده است، اثرگذارتر از هر نوع اعتراض و شکایت و حق خواهی و حق گیری. البته لازمه این نوع توجه دادن دیگران به رفتار و گفتار خود این است که شخصی که مورد سکوت ما واقع میشود حتما سلیم النفس باشد و وجدان هم داشته باشد. در غیر این صورت شاید سکوت ما تعبیری غیر از آنچه در نظر ما بود داشته باشد.

پ.ن 2: چقدر خوب است خدا خشونت کلامی ندارد. شاید اگر قرار است شبیه خودش بشویم نباید حتی از سکوت برای ابراز خشم خود استفاده کنیم. حداقل به گونه ای نباشد که دیگران آزار ببینند.


من:

دقیقا به خاطر ندارم از کی و چرا، ولی گمان میکنم از 10-9 سالگی فکرش مرتب به ذهنم می آمد و می رفت. فکر اینکه چه راه هایی وجود دارد که من پول دربیاورم. اگر در خاطراتم بگردم میتوانم دلایلی برای این دغدغه که خیلی زود به سراغم آمد پیدا کنم. مثلا یک دلیلش میتواند زنهای خدمتکار و نیازمندی باشد که در جمع های مختلف میدیدم و می شنیدم که شوهرشان فوت کرده اند یا طلاق گرفته اند یا پدرشان فوت کرده اند و مجبورند خودشان کار کنند. تقریبا تمام زنان خانواده و فامیل صرفا "خانم خانه" بودند و حتی آنهایی که تحصیلات دانشگاهی داشتند شاغل نبودند. من حتی نگران آنها هم بودم که نکند شوهرشان بمیرد یا مثلا تصادف کند و زمین گیر شود و اینها بی روزی بمانند!

این دغدغه با بزرگتر شدنم جدی تر شد. اگرچه دیگر خودش را در هزار پستوی ذهن و قلبم پنهان کرده بود و خودم هم کمتر متوجهش بودم. اما هر فنی که می آموختم و هر هنری که یاد میگرفتم و حتی درس که میخواندم، نگاه اقتصادی هم به آن داشتم که اگر روز مبادایی رسید من باشم و هزار هنری که قابلیت درآمدزایی دارد و هزار علمی که میتواند منبع اقتصادی باشد. و حتی بعدتر شم اقتصادی پیدا کردن و از وضعیت بازار و مبادلات سر در آوردن و مدیریت مالی داشتن هم شد جزء دغدغه هایم!

حالا حتی گاهی برخی تصور میکنند من خیلی مادی ام و اصطلاحا خیلی پولکی ام! و حتی گاهی نظرشان را به زبان می آورند و هیچ کدامشان از نگرانی های ته وجودم خبر ندارند و حتی اگر این دغدغه را بدانند با توجه به شرایط خانواده و شدت احساس مسئولیت آنها این دغدغه را بی معنا میدانند. اما من همیشه زندگی را غیرقابل پیش بینی دیده ام.

***

ثریا:

ثریا خانم متولد 67 است یعنی 29 ساله و صاحب دو فرزند 8 و 3 ساله است. به گفته خودش شوهرش رهایش کرده و رفته. و حالا او با نظافت خانه ها و مراکز اداری خرج بچه هایش را در می آورد. ثریا خانم هفته ای یک بار برای نظافت مجموعه می آید و هر بار با حضورش با روح و روان من بازی میکند! بعد از دیدن کارش و ابراز رضایتمندی به او گفتم: "ما حقوقت را ماهانه میدهیم"، ناگهان مستاصل شد و گفت: "نه نه، اصلا نمیتوانم، روزانه باید پول ببرم." پیشنهاد دادم که خرج و مخارجش را کنترل کند تا ماهیانه حقوق بگیرد که بتواند آن را بهتر مدیریت کند، در ابتدا قبول نکرد اما بعد از 10 دقیقه آمد و گفت :"شما راست میگویید بهتر است آخر ماه بگیرم و سعی کنم کمی اش را پس انداز کنم، اگر روزانه بگیرم همان روز خرج بچه ها میکنم." برایم گفت که هر جا میرود پول های درون صندوق صدقاتشان را به او میدهند، اول به نظرم آمد کار خوبی میکنند اما کمی که فکر کردم دیدم اینطور دارند ثریا را بد عادت میکنند.

ثریا جوان است. قابلیت هنرآموزی دارد. میتواند تمام ساعات روز در کنار بچه هایش باشد و درآمد هم داشته باشد، فقط کمی حمایت میخواهد. حمایتی نه از جنس خالی کردن صندوق های صدقات و دادن پول، حمایتی از جنس آموزش هنر و مهارت و فن و یا کمک برای ایجاد مشاغل خانگی.


***

یکی از آسیب های اجتماعی زنان بحث سرپرست خانوار بودن و درآمد زایی است که معمولا زنها با این آسیب 4 گونه مواجهه دارند: 1. از مهارت های علمی و هنری خود استفاده میکنند و در اوج عزت و شرافت درآمدزایی میکنند  2. به سراغ ازدواج نامطلوب برای پیدا کردن حامی مالی میروند 3. دست به دامن مراکز خیریه عمومی و خصوصی میشوند. 4. مشکلات کمر آنها را خم میکند و دچار آسیب های اجتماعی دیگر میشوند و در اوج خفت درآمد زایی میکنند. 

اگر مسئولیتی در حوزه زنان داشتم، آموزهای دوران تحصیل دختران را طوری تعیین میکردم که بعد از دیپلم، لیسانس، ارشد، دکتری تا حدود قابل قبولی توان درآمدزایی داشته باشند. یا اگر ان قدری مال داشتم که بتوانم یک موسسه خیریه تاسیس کنم، اساس کار را به توانمند سازی اقتصادی بانوان سرپرست خانواده قرار میدانم. از کلاس های بازاریابی بگیر تا کلاس خیاطی، از آموزش کارآفرینی با اساتید درجه یک بگیر تا آموزش ترشی خانگی، از آموزش سرمایه گذاری در بازار بورس بگیر تا آموزش آرایشگری و ....